خانه / کتاب‌ها / دال دوست داشتن /
تصویر کاور کتاب دال دوست داشتن
معرفی کتاب

دال دوست داشتن

دال دوست داشتن

اثری از حسین وحدانی

دسته بندی

معرفی کتاب

انسان معاصر بیش از هر چیز به آرامش، صلح و عشق نیاز دارد. در دنیایی که خبر اول روزنامه ها بوی باروت و مرگ می دهد نیاز به یک مسکن قوی هست، چیزی که تمام دردهای آدمی را از تنِ خسته روحِ او بتکاند! معجونی از عشق و راهِ درست زندگی کردن! چرا که بیشتر وقت ها راه، بیراهه است و گرفتاری در چنگال غولِ مغیلانِ سرگشتگی را به همراه دارد.

خلاصه‌ای از کتاب

کتاب "دال دوست داشتن" نوشته "حسین وحدانی" بعد از انتشار در مدت کوتاهی جزو پر فروش ها شد و از کتاب هایی بود که در فضای مجازی تکه هایی از آن به اشتراک گذاشته شد و اتفاقا با استقبال خوبی هم مواجه گردید.

این کتاب در 23 یادداشت به وصف چیستی عشق و زندگی می پردازد و با ساده ترین بیان، حتی مفاهیمی انتزاعی را توضیح می دهد. کتابی است که از دیدگاه های مختلف
ادامه متن

جملاتی از متن کتاب

  • 1- به معشوق مان بگوییم اصلا کلمه نخواهد. بگذارد سکوت جور همه چیز را بکشد. به او بگوییم: «دیگر تمام شد، باید ب ای روزنامه تسلیتی بفرستیم.» با هم به صدای کافه، به صدای فنجان ها، به صدای باران گوش بدهیم.
  • 2- بیش از هر کلمه ای، باید از همیشه ها و هرگزها و هیچ وقت ها و هیچ کجاها پرهیز کرد_ از این همیشه با تو میمانم ها و هرگز ترکت نمی کنم ها _که ه‍ آغازشان با دو چشم حیران و متعجب، به آدم هایی می نگرد که مقید به زمان و مکان اند، اما فراتر از زمان و مکان وعده می دهند و باور و اعتماد را به سخره می گیرند.
  • 3- و ما می دانیم که هرگز، هیچ وقت، به تمامی شاد نخواهیم بود. که هر گاه دست مان را پیش آوریم تا شادی را لمس کنیم _ حتی از نزدیک، حتی در آغوشش هم که باشیم _ انگشتمان لایه ی نامرئی از غم را لمس خواهد کرد.
  • 4- داغ که می دانی چیست؟ علامت را می گرفتند توی آتش، سرخ و آتشین که می شد، می نشاندند روی بازو یا هرجا. درد داشت؟ بله داشت. اما یک ساعت. یک شب. یک هفته. بعدش خلاص. جایش ولی همیشه می ماند. این همیشه چه آدم را می ترساند! همیشه. این است که گفتیم الهی داغ نبینی. که تمام عمر، جلو چشمت نباشد علامت نبودن یکی. همان که حافظ می گوید «دارم من از فراقش در دیده صد علامت» شاید.. تجربه سوگ، یک لایه نامریی-اما محسوس و واقعی- به روی همه چیز دنیای آدم می کشد.. و ما می دانیم که هرگز، هیچوقت، به تمامی شاد نخواهیم بود. که هرگاه دستمان را پیش آوریم تا شادی را لمس کنیم - حتی از نزدیک، حتی در آغوش هم که باشیم- انگشتانمان لایه ای نامریی از غم را لمس خواهد کرد.
  • 5- آدم باید هراز گاهی اسم هم خانه هایش را، رفقایش را، بغل دستی هایش را فراموش کند. بعد زور بزند تو سه جمله توصیفشان کند؛ بدو بدو. بگوید مثل آنی که خنده اش قشنگ است. آنی که صورتش، بوی صبح اول وقت می دهد. آنی که حرف زدنش بوی قهوه تازه دم دارد.....
  • 6- یادم بیاور برایت بنویسم عشق را باید بی حساب و کتاب اندوخت اما با حساب خرج کرد. و برایت بنویسم که هی بر این طبل بی صدا اما توخالی "بی حساب دوست داشتن" نکوبی. که دوست داشتن حساب و کتاب دارد. دوست داشتن حد و مرز می شناسد حساب و کتابش؟ ظرفیت خودت. که اگر می توانی ظرفت را بزرگتر، ظرفیتت را بیشتر کن. اگر نمی توانی اما اندازه نگه دار حد و مرزش؟ عزت خودت. کرامت خودت. شخصیت خودت. دوست داشتن که نباید تو را بی عزت، بی کرامت، بی شخصیت کند.
  • 7- وقتی از بخشش حرف می‌زنیم، از چی حرف می‌زنیم؟ آیا هر جور بخشیدنی فضیلت است؟ آیا هر خطایی را می‌شود بخشید؟ من جعبه‌ای از میوه‌های تازه و سالم را در نظر می‌گیرم که ناگهان درمی‌یابیم یکی‌شان فاسد شده و گندیده است. شاید دورش بیندازیم، شاید هم نگهش داریم و شاید حتی بخوریمش. این انتخاب ماست؛ از سر اجبار یا اختیار. اما آیا می‌توانیم فاسد بودنش را انکار کنیم؟ آیا می‌شود بگوییم «این جعبه‌ میوه‌ی فاسدی ندارد» و خیال کنیم از مفهوم میوه‌ی سالم قلب ماهیت نکرده‌ایم؟ به یک اتومبیل فکر کنیم، وقتی ملتفت می‌شویم موتور آن به کل خراب است. می‌توانیم موتور را عوض نکنیم و منتظر باشیم یک روز در راه از کار بیفتد. یا می‌توانیم عوضش کنیم و با این کار هویت اتومبیل را به کلی تغییر دهیم: این اتومبیل دیگری هست. اما نمی‌توانیم خرابی موتور را نادیده بگیریم و بر او «ببخشیم». این جا مفهوم بخشش بی‌معناست. فقط یک شعار بزک کرده و خوش آب و رنگ و البته فاقد ارزش است، چون این جا «بخشیدن، ماهیت آن چه را می‌خواهیم ببخشیم، تغییر می‌دهد». بله، بخشش فضیلت است و نشان از بزرگواری و مهربانی دارد؛ انگار. اما گاهی بخشیدن محبوب، امضای حکم پایان اوست. تبدیل کردن اوست به موجودی که بود و نبودش فرقی ندارد. انتخاب این جا به راحتی رد شدن یا نشدن از یک مرز نیست. اینجا دیگر تو گردشگری نیستی که می‌خواهد از مرز رد شود، چرخی بخورد، تماشایی بکند، حالی ببرد و برگردد یا برنگردد. اگر می‌خواهی وارد آن فضا بشوی، انگار که باید تصمیم بگیری آیا می‌خواهی مهاجرت کنی؟ آیا می‌خواهی تابعیت دوگانه‌ای پیدا کنی -ترکیبی از خود تو و خود او- و درگیر آن دیگری شوی؟ این فضا است که من اسمش را می‌گذارم صمیمیت. صمیمیت، عبور از یک خط نیست که بگویی خب، حالا و بعد از فلان اتفاق دیگر صمیمی شدیم. صمیمیت، حضور در یک فضاست. برای همین است که صمیمیت نیاز به زمان دارد. نیاز به یک جور یگانگی، یک جور عریانی که جز با صرف وقت به دست نمی‌آید. هر چند فقط هم با صرف وقت به دست نمی‌آید. و آن چه کسی را برای من خاص -نه به خصوص- می‌کند همین صمیمیت است. این مجموعه‌ی بی‌شمار از «آن چیزها درباره‌ی او که من -و فقط من- می‌دانم.»

شناسنامه کتاب

ناشر: ویدا
تعداد صفحات: 128
نوع جلد: شومیز
قطع: رقعی
شابک: 9786002911858
امتیاز گودریدز: 3.69
قیمت چاپ هفدهم: 22,000 تومان

جدیدترین کتاب‌های معرفی شده

آخرین نویسندگان معرفی شده

  • تصویر نویسنده محمد قصاع
    محمد قصاع
    « محمد قصاع متولد سال 1343 تهران و کارشناس مخابرات دریایی است . او کار ترجمه را از سال 1367 با ترجمه کتاب های علمی تخیلی شروع کرده است. مجموعه های «اسپا ...»
  • تصویر نویسنده بهزاد رحمتی
    بهزاد رحمتی
    « بهزاد رحمتی مترجم ایرانی است. او دانش آموخته‌ی حوزه‌ی آموزش و سیاست است.

    ترجمه‌ها:
    طلای خدایان اثر اریک فون دانیکن
    ۲۷ چهره‌ی مردان ا
    ...»
  • تصویر نویسنده سیامک  دل آرا
    سیامک دل آرا
    « سیامک دل آرا مترجم ایرانی، متولد ۱۳۵۳ تهران فارغ التحصیل مترجمی زبان انگلیسی است. وی ترجمه رمان «مرد ناشناس» از المور لئونارد و «پرده حائل» از یان م ...»
  • تصویر نویسنده هارلن کوبن
    هارلن کوبن
    « هارلن کوبن، زاده ی 4 ژانویه ی 1962، نویسنده ی آمریکایی رمان های معمایی و تریلر است.کوبن در خانواده ای یهودی در نیوجرسی چشم به جهان گشود. او همزمان با ...»
  • تصویر نویسنده المور لئونارد
    المور لئونارد
    « المور لئونارد، زاده ی 11 اکتبر 1925 و درگذشته ی 20 آگوست 2013، نویسنده ای آمریکایی بود.لئونارد در لوییزیانا به دنیا آمد. او در سال 1946 به دانشگاه دیت ...»