معرفی کتاب

معرفی نویسنده

خلاصه‌ای از کتاب

جملاتی از متن کتاب

• 1- دانشجویی داشتم که در دهه 90 از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد و من با او احساس رفاقت و نزدیکی می‌کردم (اسم او را جوزف بگذاریم). او تحصیلاتش را تا مقطع دکترا ادامه داد و اکنون به‌عنوان محقق در دانشگاهی بزرگ مشغول به کار است. چند سال بعد جوزف با یکی از دانشجویان فارغ‌التحصیل وارد رابطه عاشقانه شدند (اسم او را جِین بگذاریم). جوزف به من گفت که «جِین همان کسی است که من می‌خواستم»، حال که مسیر شغلی او مشخص شده و شریک زندگی‌اش را انتخاب کرده بود به نظر می‌رسید که جوزف تصمیم بزرگ زندگی‌اش را گرفته است. با این حال جوزف در مسیر عشق و دلدادگی می‌بایست چند انتخاب سخت دیگر را انجام می‌داد. اول، آن‌ها باید تصمیم می‌گرفتند که باهم زندگی کنند یا نه؟ این تصمیم نیازمند سبک سنگین کردن مزایای هر انتخاب بود (راحتی و آسایش، بهبود شرایط مالی، پس‌انداز کردن). کمی بعد آن‌ها باید تصمیم می‌گرفتند که کی و چگونه ازدواج کنند. آیا باید منتظر می‌شدند تا درسشان تمام شود؟ آیا آن‌ها باید جشنشان را طبق آداب مذهبی برگزار می‌کردند و اگر این‌گونه بود، طبق مذهب کدام یک، جوزف یا جین؟ پس ازدواج باید پول‌هایشان را با هم شریک می‌شدند یا هر یک جداگانه خرج می‌کردند؟ اگر قرار بود هرکدام جداگانه برای زندگی هزینه کنند، هزینه‌های مشترک را چگونه باید پرداخت می‌کردند؟ وقتی تصمیم‌گیری‌های مربوط به ازدواج حل شدند، نوبت به معمای فرزند داشتن می‌رسد. آیا آنان باید فرزند می‌داشتند؟ بله! آن‌ها به‌ سادگی در این زمینه تصمیم گرفتند. با این حال، موضوع زمان‌بندی بچه‌دار شدن به مجموعه دیگری از انتخاب‌ها شامل اتمام دورۀ دکترا و تثبیت شرایط کاری‌شان بستگی داشت. آن‌ها همچنین باید مسئله دین را با هم حل می‌کردند. آیا آنان باید فرزندانشان را با تعالیم مذهبی بزرگ می‌کردند؟ اگر پاسخ مثبت بود، مذهب کدامشان؟ سپس مسائل مربوط به انتخاب شغل پیش آمد.