معرفی کتاب

معرفی نویسنده

خلاصه‌ای از کتاب

جملاتی از متن کتاب

• 1- به یک‌باره زمان برای آن دو دلباخته متوقف شد، از میان اخگران آتش چشمان کریس به جیمز، به محبوبش دوخته شد، جیمز در داخل اتومبیل واژگون اما شادمان به او لبخند می‌زد، کریس عزیزش نجات یافته بود!
• 2- کریس ملتمسانه فریاد زد تا مأموران شعله‌ها را خاموش کنند تا شاید بتواند یک‌بار دیگر جیمز عزیزش را ببیند، تنها یک‌بار دیگر!
• 3- لحظاتی بعد مأموران به سراغ کریس آمدند، او حیرت‌زده به لاشه ماشین سوخته خیره شده بود، نه سخنی می‌گفت و نه تکانی می‌خورد. در چند ثانیه، تنها چند ثانیه شوهرش مقابل چشمانش در آتشی سوزان خاکستر شده بود.
• 4- کریس که گویی نیمی از قلبش ازکارافتاده بود، ناباورانه به لاشه سیاه جیمز که در برابرش نهاده بودند خیره مانده بود و به‌شدت می‌لرزید. او چندین بار پلک‌هایش را بر هم زد تا شاید در خواب باشد و برخیزد.